جدول جو
جدول جو

معنی بالا گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بالا گرفتن
(مُ)
بلند کردن. بر روی دست گرفتن. (ناظم الاطباء). بر بردن.
لغت نامه دهخدا
بالا گرفتن
شدت یافتن، افزون شدن، اوج گرفتن، ترقی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ شَ رَ)
برآمدن. صعود کردن. برشدن. عروج. بررفتن. مقابل پایین رفتن. صاعد شدن. بعلو گراییدن.
- بالا رفتن سال،آخر شدن سال. (از آنندراج).
- بالا رفتن عمر، سالخوردگی. پیری. بر سنین عمر فزوده شدن. رو بسالمندی رفتن. پیر شدن. به پیری رسیدن:
نیست بر بام عدم راهی نفسها را ببین
زینه ها باشد کز آنجا عمر بالا میرود.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- بالا رفتن گرما، افزودن درجۀ حرارت. زیاده شدن گرمی هوا.
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ رَ)
شراب خوردن. می خوردن. باده کشیدن. باده نوشیدن. می زدن. می گساردن. باده خوردن. باده گساردن. و رجوع به آنندراج، و باده گساری و باده گساری کردن شود:
چو وقت باده بود باده گیر و باده گسار
چو وقت بوسه بود بوسه بخش و بوسه ستان.
فرخی.
دو جهان را کند از گردش یک ساغر مست
چشمت این باده ندانم ز کجا میگیرد.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ ثَ)
بقلم دادن. کنایه از نوشتن. (آنندراج) :
هر دو بسیار نفیس است ندانم کاول
آن یکی را بقلم گیرم و این را گویم.
حکیم شفایی در هجو فکری (از آنندراج).
رجوع به بقلم دادن، و مجموعۀ مترادفات ص 360 شود، چادری که آنرا شکافته بپوشندبی آستین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). بقیره. رجوع به بقیره شود، جمع واژۀ بقره گاوان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به بقره شود، اسب کرۀ متولد شده در ماسکه یا در سلی: و ناقه بقیر، التی شق بطنها عن ولدها. (منتهی الارب) ، شتر ماده ای که از برای برآوردن بچه شکم او شکافته باشند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَطْوْ)
لهجه و صورتی است از مصدر مرکب از سرگرفتن بمعنی اعاده کردن و دوباره انجام دادن کاری: برخیز و نماز باسرگیر. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسرگرفت. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسر باید گرفتن. (همان کتاب). و رجوع به گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلا گرفته
تصویر بلا گرفته
رنجیده آزرده مبتلا گرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنوا گرفتن
تصویر بنوا گرفتن
به گرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بها گرفتن
تصویر بها گرفتن
ارزش پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
صعود
فرهنگ واژه فارسی سره
پناه گرفتن، مامن گزیدن، مسکن گزیدن، منزل گرفتن، جا کردن، ماوا گزیدن، سکونت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افزایش یافتن، افزوده شدن، ترقی کردن، ساخته شدن، برافراشته شدن، سر کشیدن، نوشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند بر بالای کوهی نشسته بود یا بربام و یابر کوشک و مانند این ها بالارفتن، دلیل است که آن چه جوید بیابد و حاجتش روا شود و بعضی از معبران گویند: اگر بیند به دشواری بالا همی رفت، دلیل که آن چه خواهد به رنج و دشواری بیابد. اگر بیند بر نردبان بالا می شد، دلیل است که در دین شرف و منزلت یابد، خاصه که نردبان او از گل بود. اگر بیند نردبان از گچ و سنگ بود، دلیل است که در دین او خلل باشد. محمد بن سیرین
دیدن بر بالا شدن بر پنج وجه است. اول: روائی حاجت. دوم: زن خواستن. سوم: قرب و نزدیکی. چهارم: مراد یافتن. پنجم: بالا رفتن کار.
ز نردبان به بالا رفتن از گچ و سنگ، دلیل که شرف و بزرگ یابد ودر این جهان. اگر بیند از خشت خام و گل بود، قدر و منزلت یابد در این جهان. اگر بیند بر آسمان بالا رفت و برنیامد، دلیل است که اجل او نزدیک باشد. اگر بیند بر آسمان شد و بازآمد، دلیل است که سخت بیمار شود و سرانجام شفا یابد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
الصّعود
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
Clamber
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
grimper
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
攀爬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
چڑھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
лазить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
klettern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
лізти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
wspinać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
kupanda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
আরোহন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
escalar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
tırmanmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
오르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
登る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
चढ़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
memanjat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
ปีน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
klimmen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
trepar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
arrampicarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
לטפס
دیکشنری فارسی به عبری